انقلاب اسلامی ازدریچه اسناد بریتانیا در گفت وگو با مجید تفرشی – بخش اول

1392/11/26 ۰۹:۵۴

انقلاب اسلامی ازدریچه اسناد بریتانیا در گفت وگو با مجید تفرشی – بخش اول

ایمان ملکا: دکتر مجید تفرشی جزو مورخان دقیق و کوشای ایران است که مدت هاست درگیر کارهای تحقیقی و پژوهشی در حوزه تاریخ ایران بوده است. او امروز به عنوان یک سندپژوه بخصوص در حوزه اسناد انگلستان شناخته می‌شود و به اسناد کم‌نظیر و مهمی درباره ایران در انگلستان دست یافته است. به بهانه بهمن‌ماه و ایام پیروزی انقلاب اسلامی به سراغ ایشان رفته‌ایم تا به روابط ایران و انگلیس در پرتو وقوع انقلاب اسلامی، نگاه دوباره‌ای بیندازیم.

 

 

ایمان ملکا: دکتر مجید تفرشی جزو مورخان دقیق و کوشای ایران است که مدت هاست درگیر کارهای تحقیقی و پژوهشی در حوزه تاریخ ایران بوده است. او امروز به عنوان یک سندپژوه بخصوص در حوزه اسناد انگلستان شناخته می‌شود و به اسناد کم‌نظیر و مهمی درباره ایران در انگلستان دست یافته است. به بهانه بهمن‌ماه و ایام پیروزی انقلاب اسلامی به سراغ ایشان رفته‌ایم تا به روابط ایران و انگلیس در پرتو وقوع انقلاب اسلامی، نگاه دوباره‌ای بیندازیم.

 

 

 یکی از موضوعاتی که شما به صورت جدی در مورد آن کار کرده‌اید بررسی اسناد وزارت خارجه انگلستان بخصوص در ارتباط با تحولات ایران است. در معدود کارهای خوبی که در این باره هم انجام شده می‌توان به اثر مرحوم دکتر شیخ‌الاسلامی راجع به قرارداد 1919 اشاره کرد. با عنایت به حضور در ایام پیروزی انقلاب اسلامی، می‌خواستم به عنوان سؤال اول بدانم چرا این گونه کارها در مورد واقعه مهمی چون انقلاب اسلامی دنبال نشده است؟ مشکل از کجاست؟

انتشار آثاری از قبیل کتاب استادمان مرحوم دکتر جواد شیخ الاسلامی که برگزیده اسناد رسمی بریتانیایی درباره قرارداد 1919 است، امری استثنایی و کاملاً موردی است، نه تنها درباره تاریخ دهه‌های اخیر که درباره تحولات دو سده اخیر تاریخ ایران، بندرت از اسناد مهم آرشیوهای بین‌المللی و بخصوص بریتانیایی استفاده شده یا اقدامی در جهت گردآوری و انتشار اصل یا ترجمه این گونه اسناد صورت گرفته است. طبعاً اسناد مربوط به سال‌های قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز از این قاعده مستثنا نیستند. متأسفم بگویم که در دو دهه اخیر کمتر کسی مثل نگارنده عمر و جوانی خود و خانواده‌اش را در راه بررسی، تحقیق و گردآوری این قبیل منابع ارزشمند و غیرقابل انکار در آرشیوهای مختلف جهان و بهره بردن از آن‌ها در پژوهش‌های تألیفی تاریخی صرف کرده باشد. مشکلات زیادی در راه شناسایی، گزینش، دسترسی، کپی‌برداری و استفاده از این قبیل اسناد در پژوهش‌های ایرانی وجود دارد. اول اغلب محققان ما یا از وجود این منابع بی‌اطلاعند یا از ساز و کار رسیدن و دستیابی به آن‌ها آگاهی لازم و کافی ندارند. دوم اغلب این اسناد به زبان‌های غیرفارسی است و برای اغلب محققان ایرانی امکان استفاده آسان از منابع به زبان‌های دیگر وجود ندارد. سوم این که مشکلات مالی و مصایب موجود در راه گرفتن روادید، سفر و اقامت در کشورهای دیگر مانع می‌شود تا به فرض نبودن مشکلات بالا، محققان مستقل توان چنین دسترسی را به‌طور گسترده و منظم داشته باشند.

طبعاً در این راه بهترین گزینه انتقال تصویر این اسناد تاریخی به ایران و در اختیار قرار دادن آن‌ها برای استفاده عموم پژوهشگران ایرانی در داخل کشور است ولی این اقدام نیز چندان ساده نیست، در عمل با دشواری‌های جدی بسیاری مواجه بوده و انجام آن نیز بدون حمایت مستقیم یا غیرمستقیم نهادهای دولتی و عمومی ممکن نیست. هر چند نگارنده در این مسیر نیز به توفیقات محدود و معدودی دست یافته ولی این‌ها نیز مواردی استثنایی است.

واقعیت امر این است که براساس تجربیات من، مسئولان فرهنگی و اجرایی ایرانی، در برخورد با موضوع انتقال تصاویر اسناد مربوط به ایران در آرشیوهای بین‌المللی چهار دسته هستند. نخست کسانی که هم درک مناسبی از اهمیت این موضوع دارند و هم دسترسی به منابع مالی برای حمایت از این قبیل پروژه‌ها دارند ولی به دلایلی از جمله عافیت طلبی و هراس از ورود به یک پروژه سندی مرتبط با مراکز علمی و فرهنگی خارجی، ترجیح می‌دهند برای خودشان گرفتاری ایجاد نکنند.

دوم کسانی که درک مناسبی از کار دارند ولی دسترسی به منابع مالی ندارند. دسته سوم کسانی هستند که منابع مالی مناسبی در اختیار دارند ولی از درک و فهم لازم برای شناخت اهمیت این قبیل پروژه‌های بنیادی تاریخی عاجز هستند، البته دسته چهارمی هم در این میان هستند که نه از درک مناسبی برخوردارند و نه امکانات مالی در اختیار دارند، ولی در فن مقابله با طرح‌های مهم و اساسی سندی بین‌المللی و دیگر پژوهش‌ها و طرح‌های مشابه راهبردی، در لباس خیرخواهی خبره و کارکشته هستند.

 

 سال‌ها قبل خاطرات آنتونی پارسونز سفیر وقت انگلستان در زمان انقلاب، منتشر شد که روایتی البته یک‌سویه و بیشتر تحلیلی نسبت به وقایع آن دوره داشت. پارسونز در این کتاب صراحتاً به دیدگاه برخی ایرانیان مبنی بر رقابت انگلستان و امریکا در جریان انقلاب اسلامی اشاره می‌کند و بلافاصله اقدام انگلستان علیه شاه و منافع امریکا را رد می‌کند. حتی شاه هم در اواخر سال 57 بی.بی.سی را متهم می‌کرد که علیه رژیم او، کار می‌کند. آیا شما در اسناد به حمایت خاص انگلستان از انقلابیون یا اقدام آن‌ها علیه شاه چیزی مشاهده کرده‌اید؟

کتاب کوچک غرور و سقوط که خاطرات آنتونی پارسونز از دوران مأموریت چهار ساله او در ایران است، مدت کمی پس از پیروزی انقلاب اسلامی منتشر شد و طبعاً به دلیل آزاد نشدن اسناد محرمانه و سری بریتانیایی در این موضوع و همچنین بی‌بهره بودن از یادداشت های روزانه و نوشته‌های شخصی پارسونز، بسیار گذرا، کلی و محدود است. من گزارش‌های ارزشمندی از پارسونز دارم که در کتاب او حتی اشاره‌ای به آن‌ها نشده است از جمله گزارش‌های تفصیلی و شرح ده‌ها مورد دیدار و گفت‌و‌گوهای مفصل او با محمد‌رضا شاه، امیر‌عباس هویدا و اسدالله علم و همین طور گزارش‌های موردی و تفصیلی و بخصوص گزارش‌های سالانه و گزارش تودیعی پایان مأموریت او که به ریشه‌یابی انقلاب و اشتباهات بریتانیا اختصاص دارد.

دولت بریتانیا به‌طور کلی و شخص پارسونز به‌طور مشخص تا پاییز 1357 بدون قید و شرط و به‌طور کامل از شاه در برابر موج انقلاب دفاع می‌کردند. پارسونز در گزارش پایان سال 1977/ آغاز 1978 (دی ماه 1356) خود تصریح کرد که هیچ خطری حکومت شاه را تهدید نمی‌کند.

گزارش تفصیلی 10 صفحه‌ای و محرمانه به تاریخ چهارم ژانویه 1978 (14 دی 1356) نوشته پارسونز سفیر بریتانیا در تهران، درباره مرور تحولات ایران در سال 1977 این گونه آغاز می‌شود: «[1977 برای ایران] سالی پیروزمند نبود و بر خوش بینی و اعتماد به نفس سال‌های 1974 و 1975 سایه افکند. در سال 1976 ارزیابی تازه درباره بلند پروازی‌های افراطی درباره رشد و سیاست خارجی اغراق‌آمیز متولد شد. روندهای آینده هنوز در حال ظهور هستند.» در این گزارش سالانه از سه عنصر «تحول روابط ایران و دولت [جیمی] کارتر» در امریکا، «سیاست‌های داخلی» و «کشاکش برای بازآفرینی نیروی حرکت آنی برای توسعه اجتماعی و اقتصادی در مقابله با موانع موجود سال‌های رشد سریع و ناگهانی» به عنوان موضوعاتی که صحنه عمومی ایران در سال 1977 را احاطه کرده بودند، یاد شده است.

در زمینه وضعیت اقتصادی ایران در سال 1977 پارسونز چنین می‌نویسد: «وضعیت اقتصادی اگرچه با رشد حدود 7 تا 8 درصد همچنان از شرایط ناسالم به دور است، با این همه موجب بروز دردسرهایی شده است. صادرات نفت همچنان بالاتر از حد انتظارات است و ذخایر هم‌اکنون حدود 10 میلیارد دلار است. بودجه کشور در پایان سال مالی در مارس 1978 باید مازاد داشته باشد، در حالی که درآمد کشور 2 میلیارد دلار کمتر تخمین زده می‌شود.»

پارسونز به عنوان جنبه‌های منفی اقتصاد ایران چنین می‌گوید: «کمبود شدید برق موجب تخریب صنایع و بروز ناراحتی‌های داخلی در شهرهای اصلی شد، تورم تا حد 30 درصد بالا رفت. کمبود مسکن در شهرها به همراه افزایش بهای اجاره مسکن و قیمت زمین به منبعی برای سخت‌تر شدن شرایط برای توده‌هایی که در سال‌های اخیر به شهرها هجوم آورده بودند، شد.»

پارسونز در بخش نتیجه‌گیری گزارش مفصل خود همگام با بسیاری دیگر از ناظران غربی ناباورانه چنین پیش‌بینی می‌کند: «از نظر من، هنوز هیچ خطری رژیم شاه را تهدید نمی‌کند. او کنترل همه چیز را در دست دارد. باید تصور کرد که نیروهای مسلح او، مانند همیشه به او وفادارند و نیروهای اپوزیسیون از هم جدا هستند. مشکل پیش روی شاه و حکومت وی، بیش از آن که خطر باشد، دردسر‌آفرینی است. اقتصاد اساساً سالم است و روحیه کنونی واقع بینی مبنای محکمی برای پیشرفت است تا غرور و اعتماد بیش از حد گذشته.»

 

 به صورت خاص و بر‌خلاف نظر فوق عده‌ای معتقدند بخش فارسی رادیوی بی.بی.سی در جریان تحولات انقلاب بشدت علیه انقلاب اسلامی فعالیت می‌کرد، هر چند این ضدیت را به صورت ظریف و زیرکانه‌ای متناسب با روحیات و روش‌های این بنگاه انجام می‌داد. ارزیابی شما از این تحلیل چیست؟

من درباره بی.بی.سی و انقلاب ایران قبلاً بارها گفته و نوشته‌ام. به نظر من در سال‌های اخیر گروه‌های مختلف سیاسی، برای برون افکنی و توجیه نقاط ضعف و ناکارآمدی حکومت پهلوی دست به دامان عامل خارجی و بخصوص بخش فارسی سرویس جهانی رادیوی بی.بی.سی شده و آن را مدافع انقلاب قلمداد کرده‌اند. بررسی دقیق گزارش‌های رسمی بریتانیایی و بررسی شاکله مدیریت و کارکنان ثابت و قراردادی آن مؤسسه خبری نشان می‌دهد که اولاً مدیریت کلان و راهبردی بی.بی.سی (از مسئولان وزارت خارجه بریتانیا گرفته تا مدیریت سرویس جهانی و مدیران و سردبیران ایرانی و غیرایرانی بخش فارسی رادیو) انقلابی نبوده و مشکل چندانی با حکومت پهلوی نداشتند، ولی چند نفر از کارمندان رسمی و تعدادی از کارکنان و خبرنگاران محلی و پاره وقت بی.بی.سی از دانشجویان ملی، چپ و سکولار ایرانی بودند و نسبت به حکومت پهلوی مواضع منفی و بعضاً تندی داشتند.

ضمناً باید توجه داشت که در آن زمان تقریباً هیچ کدام از کارکنان رادیوی بی.بی.سی فارسی مذهبی و طرفدار انقلاب اسلامی و رهبری آن نبودند. البته از سال 1973 شاه با بی.بی.سی به‌طور کلی مشکلات جدی داشت و مواضع آن رسانه را علیه خود می‌دانست. حتی یک بار بر سر پخش یک قسمت از برنامه پانوراما که درباره کارنامه حقوق بشر حکومت شاه بود، برای نخستین و آخرین بار فعالیت کل شبکه بی.بی.سی در ایران را تعطیل کرد. در زمان اوج‌گیری انقلاب مواضع کلان بی.بی.سی ضدشاه نبود ولی افرادی در داخل سیستم بی.بی.سی مواضع ضد شاه داشتند و البته سیر اخبار و روند حوادث ایران هم آن شبکه را ملزم کرد که در رقابت جهانی خبری به پوشش اخبار ایران بپردازد. به نظر داستان حمایت رادیوی بی.بی.سی از انقلاب ایران افسانه‌ای بیش نیست و اکثر مقامات حکومت شاه حتی پرویز راجی سفیر وقت تهران در لندن نیز صریحاً به آن تأکید می‌کردند.

 

 روابط امریکا و انگلستان در جریان انقلاب اسلامی با یکدیگر چطور بود؟ نوع تعامل این دو کشور در برخورد با پدیده انقلاب ایران چگونه بود؟

دولت بریتانیا تا پاییز 1357 بشدت از شاه حمایت می‌کرد. پس از شکست مأموریت آشتی ملی دولت جعفر شریف امامی، پارسونز و شماری از مشاوران شاه به او پیشنهاد کردند یک نظامی مقتدر را برای جمع کردن اوضاع به نخست‌وزیری منصوب کند.

پیشنهاد مشخص آنان ارتشبد غلامعلی اویسی بود. در این مرحله حساس و سرنوشت ساز، شاه بار دیگر همانند تجربه تأسیس حزب رستاخیز، ظاهراً در تأیید و در عمل خلاف نظر مشاوران خود عمل کرد. شاه از یک سو نیاز به انتصاب یک دولت نظامی را حس می‌کرد و از سوی دیگر نمی‌خواست اختیار کشور و ارتش را به یک نظامی قدرتمند و صاحب رأی بسپارد تا تجربه سوم اسفند 1299 تکرار نشده و یک رضا خان دیگر در ایران پدیدار نشود.

 از این رو به قول داریوش همایون، با انتخاب ارتشبد غلامرضا ازهاری به نخست‌وزیری ضمن آن که بدنامی ایجاد یک دولت نظامی را به جان خرید، فردی را سر کار آورد که از همه گزینه‌های غیرنظامی ناتوان‌تر عمل کرد. از این زمان به بعد و با شدت گرفتن بیماری سرطان غدد لنفاوی شاه و از دست رفتن کامل اعتماد به نفس وی، همه تلاش او برای رها کردن صحنه سیاسی و خروجش از ایران بود.

از این دوره به بعد، دولت‌های اروپایی و امریکایی حامی شاه نیز کم کم تصمیم گرفتند تا بیش از خود شاه نگران آینده حکومت، تاج و تخت او نبوده و تلاش کنند تا صرفاً ایران را از خطر کمونیسم و افتادن در حلقه نفوذ مسکو و ایجاد یک حکومت چپ تابع شوروی دور نگاه دارند. در این دوره شاید در برخی موارد تاکتیکی اختلاف نظراتی بین لندن و واشنگتن وجود داشت، ولی در سیاست‌های راهبردی اختلافی بین دولت کارگری بریتانیا و دولت دموکرات امریکا وجود نداشت.

منبع: روزنامه ایران

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: